مطب پزشک اطفالی که بچه ها رو میبرم حوالی ونکه ،نزدیک بیمارستان شهید هاشمی نژاد . پارسال اسفندماه آقاشیره آبله مرغون داشت ،من باردار بودم و قبل از اون مبتلای به آبله نشده بودم ،ریسک ابتلام خیییلی بالا بود و سن بارداریم هم طوری بود که نه آمینو فایده داشت نه اصولا کاری به جز انتظار میشد انجام داد .امید ماموریت خارجی بود و من تو بدترین شرایط روحی چند سال اخیر ...ایستاده بودم سر کوچه مطب ، منتظر اسنپ که بیاد و برم پیش یه متخصص عفونی تا ببینم راه حلی برام داره یا نه ... یه خانم تقریبا قد کوتاه اومد کنارم شروع کرد حرف زدن ، چیزهایی گفت از دخترش که مریضه ، که کمک میخواد ،کلیه اش از کار افتاده،تو بیمارستان منتظر پوله ...به صورتش نگاه کردم هیچ حسی توش نبود ...همه پولی رو که از ATMگرفته بودم ،بهش دادم ،جا خورد شاید انتظار نداشت ...امروز درست همون جا دوباره دیدمش با همون داستان قبلی اومد سراغم ... شاید باید ناراحت میشدم که سرم کلاه گشادی رفته بود ولی راستش می ارزید به این که کمکش نکنم و بعد تا مدت ها فکر کنم نکنه راست میگفته .پول رو برای همین می خوایم دیگه ،آرامش فکر .