-
تو روح پدرت صلوات ریش قشنگ
سهشنبه 7 خرداد 1398 00:49
دیروز مراقبت داشتم .از کلاس که اومدم پایین دیدم تو دفتر معاون پرورشی چند تا کیسه نون لواشه .با خنده بهش گفتم فلانی مامانت گفته نون بخری برا افطار ؟ گفت نه ! یه خیری نون فرستاده برای بچه های بی بضاعت .هر خانواده ۵۰ تا . اومدم تو راهرو یکی از شاگردام رو دیدم ،گفتم چی شده اینجایی ؟ گفت پیجم کردن برم اتاق پرورشی ... هی...
-
عموهاش رضایت دادن و آزاد شد
دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 16:57
سال های اول کارم تو آ.پ. یکی از مددکارهای کانون* اصلاح* و تربیت می اومد دنبال کارهای تحصیلی محکومین شون . کانون دختران مدرسه نداشت .قرار بود بچه ها اونجا درس بخونن و یه ناظر بره ازشون امتحان بگیره ، از اونکارهایی که همه یه جوری جلوش سنگ مینداختن ، ای بابا ! درس خون بودن که زندون نمی افتادن ! حالا دیپلم بگیرن چی میشه...
-
یادم بمونه برای روز پایان
سهشنبه 27 فروردین 1398 23:31
هیچ وقت به اندازه امروز امیدوار و روشن نبودم توی عمرم ...صبح میشه ...خیلی زود
-
درهم
شنبه 24 فروردین 1398 00:08
یک گروه دارم توی تلگرام از بچه های ارشد . بیشتر مقاله و پروژه رد وبدل میکنن .من تقریبا حضورم صفره ،مگه اینکه مقاله بخوام یا گاهی ترجمه ای چیزی بدم به کسی . چند روز قبل دیدم صحبت شده که هلال احمر دزده و کمک ها رو نمیرسونه و ... خجالت آوره این حرف ها البته برای این قشر ...بماند ، میگفتن چرا دادستانی ممنوع کرده واریز کمک...
-
"سیل"از زلزله بدتره !
چهارشنبه 21 فروردین 1398 16:46
دیشب رفت خوزستان ...زنگ زد ، حرف زدیم ، گفت چیزی که مهمه "آینده این مردمه"... تصورش برای خودم وحشت آوره ...بیچاره اونایی که زمین و احشامشون هم ممکنه از بین بره .
-
مولا...نا !
یکشنبه 18 فروردین 1398 22:21
چند خموش میکنم سوی سکوت می روم هوش مرا به رغم من ناطق راز میکنی ... هی میخونمش ، هی احساس میکنم دلم کِش میاد .اگه زبونم فارسی نبود ،همچین لذتی رو میتونستم تجربه کنم ؟
-
تویی که مهربونیت گناهکارا رو پر رو میکنه
شنبه 17 فروردین 1398 04:57
خدایا ! الکی گیر دادم به کلاغه ... من استرس دارم ...میشه بلا رو از خوزستان برگردونی ؟ اگه این توییت هایی که از اوضاع سیل زده بودن الکی باشه ،من واقعا نمیبخشمشون ...از استرس تهوع گرفتم. خدایا ! به خیر بگذرون ...
-
What is your name ?
شنبه 17 فروردین 1398 04:52
به کلاغی که از ساعت سه و نیم صبح داره قار قار میکنه چی باید گفت ؟ خروسی مگه عزیزم !؟
-
نو تایتل !
شنبه 4 اسفند 1397 09:51
من سفر نمی خوام لطفا کاری کن که هجرت کنم ...ای همراه تنهاها... +اینقدر دوستت دارم که میخوام برات بمیرم ...برای خودِخودت ...میزاری ؟
-
ما همانی هستیم که به او عشق میورزیم ...
یکشنبه 28 بهمن 1397 01:03
مولانا از حجره شمس خارج شد .صحابه پرسیدند او را چگونه یافتی ؟ پاسخ داد :او منِ آزاد است و من اویِ در بند ... جای فکر داره ...زیااااد یک قدم بر خویشتن نه وان دگر در کوی دوست ...
-
یادِصدای مودم ها به خیر!
یکشنبه 21 بهمن 1397 15:11
یک زمانی اینترنت برای من جای دنجی بود ، آدم های توی فضای مجازی آدم های به روزی بودند یا دانشجو بودن یا تازه فارغ التحصیل شده بودن. اولین ارتباط اینترنتیم از فروم های تخصصی شروع شد ، چت روم های یاهو مسنجر که توش هم رشته ای ها رو پیدا میکردیم ...پروفایل هام حرف های حسابی داشت ،برای انتخابش فکر میکردم ،کتاب میخوندم،نه...
-
شهریار
سهشنبه 16 بهمن 1397 22:31
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم ناگهان دل داد زد :"دیوانه! من میبینمش"
-
انصافا داستان دردناکی هم بود !
یکشنبه 14 بهمن 1397 23:24
مطب پزشک اطفالی که بچه ها رو میبرم حوالی ونکه ،نزدیک بیمارستان شهید هاشمی نژاد . پارسال اسفندماه آقاشیره آبله مرغون داشت ،من باردار بودم و قبل از اون مبتلای به آبله نشده بودم ،ریسک ابتلام خیییلی بالا بود و سن بارداریم هم طوری بود که نه آمینو فایده داشت نه اصولا کاری به جز انتظار میشد انجام داد .امید ماموریت خارجی بود...
-
الف.خ .
چهارشنبه 10 بهمن 1397 07:48
تقریبا کل شب رو بیدار بودم ...هی داستان ساختم تو سرم ...مثلا زنگ بزنم به معاونمون بگم حواست بهش باشه . مثلا زنگ بزنم به مشاورمون بگم میدونم سرت شلوغه و یه عالمه فرم هست که باید پر کنی ولی یه سر برو کلاسشون .مثلا زنگ بزنم به مدیرمون بگم میشه یه کارشناس مشاوره دعوت کنید بره تو کلاسشون در مورد افسردگی حرف بزنه ؟ بگم...
-
دیشب باران قرار با پنجره داشت...
دوشنبه 8 بهمن 1397 07:14
منم از ساعت سه و نیم تا شیش وسط قرارشون وایساده بودم زل زده بودم بهشون ! یه اصطلاحی هست که دریا جنون داره ، یعنی بعضی ها با دیدن دریا اختیار از دست میدن و میخوان خودشون رو غرق کنن توش. من جنون "وسط آسمون تو صبح های بارونی از پشت پنجره "دارم یعنی وقتی پنجره رو باز میکنم دلم میخواد از همونجا بپرم تو آسمون بعد...
-
خیلی هم رنگ موشون بهشون میومد
یکشنبه 7 بهمن 1397 22:47
خانم الف همکار من بود در اداره سابق ، هم سن مامانم تقریبا و با سابقه کار زیاد ... یک بار که رفته بودم گزینش بهم گفتن ظاهرا شما مانتو و آستین و مقنعه تون رو باهم سِت میکنید ! گفتم خوب طبیعتا وقتی مانتوم سورمه ایه مقنعه ام قهوه ای نیست ! گفتند نه ! یکی از همکاراتون گفتن این کار به صورتیه که باعث جذابیت و جلب توجه دیگران...
-
بعدا نگی من دیدم بی خوابی داری چرند میگی ...
سهشنبه 2 بهمن 1397 01:41
خدایا لطفا برای ما یک برنامه اردوی جهادی برای روزهای عید هماهنگ بفرما که -همه مون با هم بتونیم بریم. -بچه هام مریض نشن اونجا . -من احساس بیهودگی نکنم و هی نگم کاش فلان کار رو بلد بودی . -لهجه شون طوری باشه که راحت با هم ارتباط برقرار کنیم . -من خودم سمت بلوچستان رو ترجیح میدم ولی بازم انتخاب با شماست . -امید دنبال...
-
میشه بهشون بگیم عمو مردک ؟!
دوشنبه 1 بهمن 1397 21:51
چند وقت پیش عکس یه لباس دخترونه رو به میم جون نشون دادم و گفتم تو که زیاد میری خرید اگه همچین چیزی دیدی بهم بگو ، گفت این لباس سبک لباس های دختر کیت میدلتونه . خوب من نمیدونستم که دختردار شده ! امروز توی اینستگرام گشتم دنبال عکس هاش ، وای که چه اوضاعی تو کامنت ها بود ! باور نکردنی ! ملت طوری در باره اختلافات عروس های...
-
منتظر بمونم؟
سهشنبه 4 دی 1397 22:42
خدابا میشه تو قیامت مزه داشتنش رو بهم بچشونی؟ خودت میدونی چی رو میگم ...روم نمیشه بهت بگم ...دوستت دارم زیاد !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 دی 1397 08:42
امید و آقا شیره که رفتن ،فکر کردم بهتره یه کم بخوابم تا بدخوابی دیشبم جبران بشه ،یک خواب مزخرف دیدم ،تو کم تر از یک ربع ساعت ! حس توامان لذت و عذاب ...تا به حال تجربه نکرده بودمش . از این که صبح با حال بد بیدار بشم متنفرم و امروز از اون روزهاست .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذر 1397 13:57
رفتم دیوار رو نگاه کنم ببینم سماور مینیاتوری پیدا میکنم یا نه ، دیدم خونه تو جنت آباد شده متری ۱۳۵۰۰ . نمیدونم اوضاع جنت آباد چطوره الان ولی یادمه سال ۷۹ مامانم یه واحد ۷۰ متری اونجا خریده بود ۱۷ تومن !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آذر 1397 22:44
حالا که امید رفته ماموریت من یه گلدن تایم پیدا کردم ،آقاشیره شب ها حدود ۸ میخوابه و گل دختر حدود ۱۰ ،و از ده به بعد من کاملا آزادم . این چند ماه کلی کتاب خونده ام ، یعنی درواقع کتاب هایی که قبلا خونده بودم رو از اول خوندم ، دوتا کتاب جدید هم خوندم .سخنرانی های قدیمی رو هم که فایل کرده بودم کامل گوش دادم ، چند روزه...
-
!This is a test
یکشنبه 25 آذر 1397 15:23
خیلی وقت پیش ،ماهی قرار بود برای پست های دورهمی رمز بده ،توی پرشین بلاگ که نمیشد کامنت خصوصی بزاره این شد که همون آدرس رو اینجا ساختم .اون روز فکرش رو هم نمیکردم یه روز دلم بیاد از بلاگ انار بیام بیرون ولی چند ماه بعد با بی رحمی نشستم جراحی اش کردم .یک عالمه از پست ها رو حذف کردم و حالا هم خیلی راحت گذاشتمش همون جا و...
-
تست
دوشنبه 13 شهریور 1396 17:51
امان از فضولی