انار خانم

دل آدمی زاد مثل انار است ،باید خوب چلانده شود ،حکما شیره اش هم مطبوع است .

انار خانم

دل آدمی زاد مثل انار است ،باید خوب چلانده شود ،حکما شیره اش هم مطبوع است .

تو روح پدرت صلوات ریش قشنگ

دیروز مراقبت داشتم .از کلاس که اومدم پایین دیدم تو دفتر معاون پرورشی چند تا کیسه نون لواشه .با خنده بهش گفتم فلانی مامانت گفته نون بخری  برا افطار ؟ گفت نه ! یه خیری نون فرستاده برای بچه های بی بضاعت .هر خانواده ۵۰ تا .

اومدم تو راهرو یکی از شاگردام رو دیدم ،گفتم چی شده اینجایی ؟ گفت پیجم کردن برم اتاق پرورشی ...

هی فکر کردم چی بگم که مطمئن بشه من نمیدونم چی کارش دارن هیچی به ذهنم نرسید .

عموهاش رضایت دادن و آزاد شد

سال های اول کارم تو آ.پ. یکی از مددکارهای کانون* اصلاح* و تربیت می اومد دنبال کارهای تحصیلی محکومین شون . کانون دختران مدرسه نداشت .قرار بود بچه ها اونجا درس بخونن و یه ناظر بره ازشون امتحان بگیره ، از اون‌کارهایی که همه یه جوری جلوش سنگ مینداختن ، ای بابا ! درس خون بودن که زندون نمی افتادن ! حالا دیپلم بگیرن چی میشه ؟! بیان بیرونم که دوباره میرن دزدی ! از این حرفا ... توی رفت و آمدها با مددکارشون دوست شدم ،میگفت خوندنی ها رو خودمون کمک میکنیم ولی تخصصی ها چی ؟ روحیه بچه ها خیلی خوب میشه وقتی درس میخونن ‌. قرار شد چند جلسه برم رفع اشکال ریاضی و فیزیک کنم برای بچه هایی که نهایی دارن ...

روزی که رفتم کانون ، به خودم گفتم به به ! ماشالله بهت ! چقدر تو آدم خوبی هستی ! خیلی بزرگواری ! از تایم تعطیلت زدی ! نشستی درس های سوم رو دوره کردی ! داری سعی میکنی با محبت باهاشون حرف بزنی ! چقدر آدم خوبی هستی که به روش نمیاری اون چی کاره است ! آفرین که به روش نمیاری میدونی به جرم معاونت در قتل پدرش تو زندانه ! خیلی فهمیده ای ...

اختلاف سنی مون که زیاد نبود ، نشستم شروع کردم مسئله حل کردن ، کم کم راحت شدیم باهم ...وسطهای حرفام یه شوخی در مورد مامانم کردم ...گفتم اگه فلان کار رو نمیکردم مامانم بهمان میکرد ، همونطور که دوتایی غش غش میخندیدیم گفت :شانس آوردم مامان من تو این خط ها نبود ، همش گیر بابام بود ، آخرم که زد کشتش مارو انداخت تو شر ...

یه لحظه ، فقط توی یه لحظه جامون عوض شد ...چقدر بزرگوار بود که به روی من نمی آورد اگه خدا ، پدر و مادر ما دو تا رو عوض کرده بود ،الان اون داشت به من حد و مشتق درس میداد . 

از اون روز به بعد هر وقت ، هر جایی ، خواستم به کسی کمک کنم ،من بیشتر از اون خجالت میکشیدم تا اون از من ...


امروز یه پست خوندم که لازمم بود ، لازم بود این خاطره رو یادم بیاره ، همونطوری که تلخی اولین بار که ژل داخل آلوئه ورا رو تصادفی زدم به لبم یادم آورد ...

یادم بمونه برای روز پایان

هیچ وقت به اندازه  امروز امیدوار و روشن  نبودم توی عمرم ...صبح میشه ...خیلی زود 

درهم‌

یک گروه دارم توی تلگرام از بچه های ارشد . بیشتر مقاله و پروژه رد وبدل میکنن .من تقریبا حضورم صفره ،مگه اینکه مقاله بخوام یا گاهی ترجمه ای چیزی بدم به کسی . چند روز قبل دیدم صحبت شده که هلال احمر دزده و کمک ها رو نمیرسونه و ... خجالت آوره این حرف ها البته برای این قشر ...بماند ، میگفتن چرا دادستانی ممنوع کرده واریز کمک به حساب افراد و  از این حرف ها .

دیروز امید زنگ زد که یکی از بچه ها داره وسیله و تجهیزات میبره اونجا ، گفت اوضاع شلوغه ، اصلا امید رفته بود برای انجام یه سری محاسبات انتقال آب ،اینقدر شرایط سخت بود که الان مونده اونجا و هر کار باشه انجام میده ! حالا ! میگفتم ، گفت هماهنگ کردم با فلانی داره وسایل میاره ،یه سری هم قراره خرید کنه .خودت از کارت خونه اینقدر بریز شماره کارتش رو هم به هرکس میتونی بده که کمک لازمه ...

من هم به چند نفر گفتم ، گروه مدرسه و فامیل و اینا هم‌گذاشتم ... اونجا هم نوشتم ،نوشتم الان برای خرید پد ،لباس زیر و داروهای ضدعفونت و قارچ خانمها پول لازمه ، شماره کارت رو هم گذاشتم .همه هم به به و چه چه که بله ما واریز میکنیم .

ده دقیقه بعد مامانم پیام داد شماره کارتی که فرستادی غلطه .چک کردم دیدم بله اشتباه فرستادم .اصلا  صفحه بانک ۶ رقم از شماره ام رو بیشتر قبول نمیکنه .بعدش هم یکی یکی اونایی که میخواستن واریز کنن پیام دادن و نکته بسیار جالب این بود که از اون گروه هیچ کس متوجه اشکال نشد و دوتاشون که خیلی حرف میزنن نوشته بودن خانم مهندس ! اوامرتون اجراشد ! 

دلم‌ میخواد برم ضایعشون کنم اساسی ، ولی خوب از طرفی هم دلم نمیاد !



+یه آقایی توی اینستا هی دایرکت میده ،همکارتون شمارو معرفی کرده ،من در مورد یه مسیله خانوادگی میخوام باهاتون مشورت کنم ؟! اگه بدونم کار کیه ! گفتم دوست داشته باشید شماره مشاور خودمون رو بدم بهتون . ما که میلیونرش کردیم ! 

چند وقت قبل هم یکی پیام داده بود فلانی شماره شما رو داده ،گفته ازدواجتون مثل فیلم دلشکسته بوده ،میشه ازتون مستند بسازیم؟ رفتم دلشکسته رو دیدم زنگ زدم به طرف گفتم واقعا عقل داری تو ؟ گفت مال شما جذاب تر میشه ها .بزار بسازن!!!


نمیفهمم چرا رعایت بعضی چیزها اینقدر عجیب شده برای بقیه ؟ گاهی احساس میکنم حداقل ۱۵ سال از جامعه عقبم !

"سیل"از زلزله بدتره !

دیشب رفت خوزستان ...زنگ زد ، حرف زدیم ، گفت چیزی که مهمه "آینده این مردمه"...



تصورش برای خودم وحشت آوره ...بیچاره اونایی که زمین و احشامشون هم ممکنه از بین بره .